آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟ آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟ سیمین و تابناک بود روی مه ولی سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا؟ دارد لبی که مستی جاوید میدهد مینای می کجا و لب نوش او کجا؟ خفتم به یاد یار در آغوش گل ولی آغوش گل کجا و […]
یه روز یکی از استادهای عزیزم سر کلاس گفت که برای کار کلاژ حتی میشه از کاغذهای شکلات هم استفاده کرد. همین صحبت مختصرش جرقهای توی ذهن من ایجاد کرد و از اون به بعد تا چند سال کاغذهای شکلات رو جمع میکردم. دوستان و اطرافیانم هم این با این اخلاقم آشنا شده بودن و […]
«پسربچهی تخس» نام نمایشنامهایست نوشتهی پتر اس. روسنلوند و ترجمهی مهسا خیراللهی. نمایشنامهای تقریباً خشن و اروتیک. کمکم میشیم یه مشت موجود بدبخت بی قیدوبند. خیلی زود فقط میشیم مالیاتدهندههای دیوونهای که کارمون زیاد کردن خدمات عمومیه… و از بچههای خودمون یه مشت مالیاتدهندهی محشر درست میکنیم که میتونن برای یک جفت کفش بسکتبال آدم بکشن. (پشت جلد […]