الهه خلجزاده
تلاش برای خلق یک تصویر
بیا هرآنچه میبینیم، هرآنچه میشنویم، هرآنچه میخوانیم، هرآنچه تخیل میکنیم... هرچه هست و هرچه نیست را به تصویر بکشیم.
قصر گتسبی
شکوه و شوکت.
تصویرگریِ قصر گتسبی با کاغذهای رنگی، تیشهایست برای برکندنِ شکوه و شوکتِ آن نمادِ ثروت. دوست داشتم رنگِ عشقش برجای بماند و فخرش به مُحاق برود.
برای به تصویر کشیدن این عمارتِ باشکوه، کاغذهای کالک و پوستی را با اکولین، آبرنگ و ماژیک رنگی کردم. تکههای برشخورده را کنار یکدیگر چیدم و یک قصر کاغذی ساختم…
گتسبی بزرگ رمانی نوشتهٔ نویسندهٔ آمریکایی، اف. اسکات فیتزجرالد است که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد. این رمان که داستان آن در عصر جاز در لانگ آیلند، در نزدیکی نیویورک رخ میدهد، روابط متقابل نیک کاراوی، راوی اولشخص داستان با جی گتسبی، میلیونر مرموز و فکر همیشگی گتسبی برای پیوستن دوباره به معشوقهٔ سابقش، دیزی بیوکنن را شرح میدهد.
این رمان در ایران اولینبار در سال 1344 توسط جناب آقای کریم امامی با عنوان طلا و خاکستر ترجمه شد. در سال 1379 انتشارات نیلوفر ویراست جدیدی از این ترجمه منتشر کرد. هماکنون چندین برگردان دیگر از این کتاب موجود است که ترجمهی آقای رضا رضایی در انتشارات ماهی و ترجمهی خانم نفیسه رنجبران در انتشارات سفیر قلم از آن جملهاند.
نشر نی نیز نمایشنامهی گتسبی بزرگ را در مجموعهی جهان نمایش خود به چاپ رسانده است که برگرفته از رمان اصلی فیتزجرالد و نوشتهی سایمن لوی، با ترجمهی پرهام آلداوود است.
عناصر اصلی این رمان عبارتند از: عشق، ثروت، قتل، حسرت، شکوه، رویای آمریکایی و… . چراغ سبز و چشمهای دکتر اکلبرگ نیز نمادهای پرتکرار کتاب هستند.
از بین تمام عناصر تصویریای که در این داستان شرح داده میشوند، قصر گتسبی برایم جذابیت زیادی دارد. انگار که این قصر خلاصهی تمام شکوه و شوکتی است که گتسبی فراهم کرده و نویسنده با قلم خویش به تصویر درآورده است.
طرح اصلی قصر را از روی این تصویر اتود زدم:

در نرمافزار ایلوستریتور قصر را ترسیم کردم و دو نمونه رنگبندی برای آن انتخاب کردم:

تصمیم گرفتم از این قصر مجلل و پرشکوه، قصری ساده و کاغذی بسازم. کاغذهای بیرنگِ پوستی و کالک را با آبرنگ و ماژیک رنگی کردم و کنار یکدیگر به قامتِ یک قصر چیدمان کردم.
طرحهای دیگری نیز برای این نمایشنامه به تصویر کشیدم؛ عشق از عناصر اصلی این داستان است. شاید تصویری از بوسه نشانی از این عشق باشد:
از دیگر نمادهای این داستان چشمان دکتر اکلبرگ است: