شناوری
با تو یاد گرفتم در زمان و مکان شناور باشم. زندگی رو شناور پیش برم. وارد جریان رودخانهی زندگی من شدی، به من پیوستی، و من یاد گرفتم کنارت و همراهت باشم. رها کردم که جلوی مسیر چی پیش بیاد و جریان ما رو به کجاها میبره. گاهی بهترینها چیزهایی نیستن که ما انتخابشون میکنیم؛ تو که هدیهی الهیای بودی برای این الهه، بهترینم شدی. عزیزترینم…
برای تصویرسازی نمایشنامهی «چهار دقیقه و همان چهار دقیقه» نوشتهی نغمه ثمینی، تم عاشقانهی متن را دستمایهی کارم قرار دادم. المانهای پری دریایی، و پل گالاتا کاراکترها و فضای تصویر را ساختند. کاغذهای سفید را طبقهطبقه با چسب دوطرفه روی هم چسباندم تا سایهها بُعد ایجاد کنند. از کاغذ کالک سفید نیز استفاده کردم. قسمت سخت کار، عکاسی و روتوش این کلاژ در فتوشاپ بود. تا هم جلوهی سایه و نور زیبا باشد و هم برای چاپ مناسب باشد.
«چهار دقیقه وقت داری منو خوشبخت کنی. خودت توی فیلمت میگی چهار دقیقه کم نیست. زیاده. تو چهار دقیقه میشه عاشق شد، میشه خندید، میشه پرید، میشه جهید، میشه از مرز گذشت. میشه عزیزترین آدمها رو از دست داد، میشه قهر کرد و برای ابد رفت. میشه مُرد، میشه معلول شد…
… شبانهروز بیستوسه ساعت و پنجاهوشش دقیقه است و اگه مرغها رو تو شرایط شبانهروزی بیستوسه ساعت و پنجاهوشش دقیقهای قرار بدیم، هیچوقت پیر نمیشن، و جوون میمونن. تا یهو میمیرن. پس ما تو چهار دقیقه پیر میشیم.» (از متن نمایشنامه)